Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری برنا»
2024-05-02@13:02:25 GMT

قربانی روزگار

تاریخ انتشار: ۲ تیر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۳۷۸۹۲۹

قربانی روزگار

طلاق والدین تاثیر بسزایی در دوره‌های رشدی فرزندان دارد. در این مورد هم مشاهده می‌شود که طلاق در دوره نوجوانی که دوره بلوغ و بحران هویت می‌باشد اتفاق می‌افتند و والدین هردو ازدواج مجدد انجام می‌دهند.

به گزارش خبرگزاری برنا ؛ کلاس پنجم بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. جدایی آنها ضربه روحی بزرگی به من وارد کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در همین حال مادرم نیز بدون هیجگونه توجهی به شرایط آشفته روحی من، با مرد دیگری ازدواج کرد.

او به دنبال زندگی خودش رفت و من را از صفحه زندگیش برای همیشه پاک کرد. هنوز مدت کوتاهی از ازدواج نابهنگام مادرم نگذشته بود که پدرم با خانمی که یکی از بستگانمان معرفی کرده بود ازدواج کرد.

من که هرگز تحمل این دگرگونی و نابودی کانون خانواده‌ام را نداشتم. ناخواسته دچار افت شدید تحصیلی شدم و برای همیشه مدرسه و ادامه تحصیل را رها کرده و در روستا نزد پدر بزرگ و مادر بزرگ رفتم. زندگی برایم یکنواخت و تکراری شده بود. گاهی به دختر‌های فامیل سر می‌زدم اما وقتی آنها را در کنار پدر و مادرشان خوشحال می‌دیدم و با زندگی خودم مقایسه می‌کردم غم عالم مرا فرا می‌گرفت و ترجیح می‌دادم پیششان نروم.

زمان برایم به سختی می‌گذشت. خانواده‌ام دیگر مرا فراموش کرده بودند و خبری از من نمی‌گرفتند. در سن 18 سالگی مادر بزرگم که همدم روزهای تنهایی‌ام بود را از دست دادم و با پدر بزرگ پیرم به زندگی ادامه دادم.

در این میان برادر زن عمویم به خواستگاریم آمد. او 20 سالی از من بزرگتر و به گفته خودشان یک بار نامزدی‌اش بهم خورده بود. با اصرار فامیل تن به ازدواج دادم. من که از خانواده‌ام خیری ندیده بودم مجبور به ازدواج با مردی شدم که جای پدرم بود. مهران در شهر کار می‌کرد و برای خودش منزلی تهیه کرده بود. بعد جشن عروسی به شهر آمدیم و زندگی مشترکمان را شروع کردیم. سعی می‌کردم برای مهران همسر خوبی باشم تا زندگی پدر و مادرم برایم تکرار نشود. اما هرچقدر که به مهران نزدیک‌تر می‌شدم او دورتر می‌شد. خیلی شب‌ها به خانه نمی‌آمد و بهانه‌اش این بود که کارش زیاد است. مدت‌ها به همین شکل گذشت. برای من هیچگاه آرامشی نبوده و به هر دری که می‌زدم هیچگاه پنجره خوشبختی به رویم گشوده نمی‌شد.

مانده بودم چه کنم. تصمیم گرفتم با زن عمویم در میان بگذارم تا با برادرش صحبت کند. اما نتیجه‌ای نداشت و مهران روز به روز رفتارش با من سردتر می‌شد. تا اینکه روزی آب پاکی را به دستم ریخت و گفت که با اصرار خانواده‌اش با من ازدواج کرده و علاقه‌ای به من ندارد و کس دیگری را دوست دارد که خانواده‌اش مخالفت کرده‌اند و به خواسته‌اش توجهی نداشته‌اند. بعدها متوجه شدم آن زن چون مطلقه بود خانواده‌اش نپذیرفته بودند.

حس می‌کنم تنهاتر از گذشته شدم. همسری که مرا نمی‌خواهد و خانواده‌ای که مرا نمی‌پذیرد. به راستی گناه من در این تقدیر نانوشته چه بود! من که همواره در حسرت داشتن خانواده گرم و صمیمی امیدم به ناامیدی رسیده و اینگونه قربانی روزگار شده‌ام.

تحلیل کارشناس:

طلاق والدین تاثیر بسزایی در دوره‌های رشدی فرزندان دارد. در این مورد هم مشاهده می‌شود که طلاق در دوره نوجوانی که دوره بلوغ و بحران هویت می‌باشد اتفاق می‌افتند و والدین هردو ازدواج مجدد انجام می‌دهند و این دختر به ناچار نزد پدر بزرگ و مادر بزرگ خود زندگی می‌کند.

او دچار کمبود محبت می‌شود و برای فرار ار عقده‌های روانی بدون آنکه ملاک‌های صحیح ازدواج را بداند با فردی ازدواج می‌کند که از لحاظ شرایط سنی از او بسیار بزرگ‌تر است و زمانی که احساس می‌کند زندگی تازه‌ای را شروع کرده با عدم پذیرش همسر مواجه می‌شود. این ناکامی‌های پی‌درپی او را نا امید و زندگی را برایش دچار مشکل کرده است. در نتیجه طلاق والدین، کمبود محبت، بحران هویت و مشکلات مربوط به دوران بلوغ و نداشتن معیارهای درست همسر گزینی، عقده‌های روانی او را به این مرحله از زندگی سوق داده است.

نویسنده: "خدیجه کشاورز" کارشناس ارشد روانشناسی بالینی مرکز مشاوره معاونت اجتماعی پلیس گیلان

 

منبع: خبرگزاری برنا

کلیدواژه: قربانی روزگار طلاق والدین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.borna.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری برنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۳۷۸۹۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

طلاق به‌خاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر

زن جوان وقتی یک روسری قرمز رنگ و عروسک دخترانه در خودروی همسرش پیدا کرد برای طلاق به دادگاه خانواده رفت.

به گزارش مشرق، مقابل یکی از شعبه‌های دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بی‌قراری قدم می‌زد چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگی‌ام را به تو می‌گفتم هرچند گذشته‌ها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.

در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پرونده‌ای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.

به محض ورود به شعبه زن جوان بی‌مقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی می‌خواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.

قاضی با شنیدن این حرف‌ها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید این‌طور من متوجه نمی‌شوم ماجرای زندگی شما چیست آهسته‌تر برایم از اول تعریف کن!

ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین می‌گفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاری‌ام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی می‌کند و اینجا تنها زندگی می‌کند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانه‌ای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه می‌شدم.

بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.

چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق می‌خواهم.

قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرف‌های همسرت را تأیید می‌کنی تو واقعاً زن داشتی؟

آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا این‌طوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی می‌کند من در هفته یک روز او را می‌بینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که این‌طوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. می‌خواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و می‌خواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران می‌کنم.

آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.

ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمی‌توانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.

قاضی که حرف‌های این زوج جوان را شنید، گفت می‌دانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم.

امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی

دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل می‌کند. در این پرونده می‌بینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه می‌داد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق می‌کرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمی‌شد اما با ساده‌انگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.

با این حال زوج‌های جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پل‌های پشت سر را خراب می‌کند.

منبع: روزنامه ایران

دیگر خبرها

  • وقتی سرگرمی، قربانی بزرگ شعار دادن می‌شود /چرا «نون خ» در فصل پنجم مورد استقبال قرار نگرفت؟
  • منش طلبگی | الماس گرانبهای روحانیت
  • دانشجو‌های خانه به دوش! / جای خالی خانه دانشجویی در پازل زندگی زوج‌های دانشجو
  • اقدامات دوره ششم مدیریت شهری اراک در راستای توسعه شهری است
  • اختلاف‌نظر درباره تصادف‌های پرماجرای تهران | نخستین قربانی؛ موسیقیدان مشهور یا روزنامه‌نگار معروف؟
  • دیدار استاندار قزوین با خانواده شهید معلم، رجبعلی قربانی
  • دغدغه رهبر انقلاب پیرامون فرزندآوری و ازدواج مجرّدان
  • طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر
  • طلاق به‌خاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر
  • برپایی جشن ازدواج ۲۳ پاسدار در سردشت